سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداى سبحان طاعت را غنیمتى ساخته است براى زیرکان آنگاه که مردم ناتوان کوتاهى کنند در آن . [نهج البلاغه]
امروز: جمعه 103 آذر 2

حضرت مسیح (ع) به چوپانی گفت :

عمر خود را به چه صرف کردی اگر در تحصیل علم می کوشیدی بهتر از این بودی .

 شبان عرضه داشت : یا نبی الله من فقط شش مسئله از همه دانش ها آموختم و به آنها عمل می کنم :

اول : اینکه تا حلال است حرام نمی خورم و هرگز حلال کم نمی شود که احتیاج به حرام باشد.

دوم : اینکه تا راست است دروغ نمی گویم و هر گز راست کم نمی شود که احتیاج به دوروغ باشد.

سوم : اینکه تا عیب خود می بینم به عیب دیگران مشغول نمی شوم هنوز از اصلاح عیوب خود فارغ نشده ام که به عیب دیگران بپردازم.

چهارم : اینکه تا ابلیس نمیرد از وسوسه های او ایمن نمی باشم و هنوز شیطان نمرده است که من ایمن باشم .

پنجم : اینکه تا گنج و خزینه خدا را خالی نبینم به گنج و خزینه مخلوق طمع ندارم و هنوز خزینه خدا را خالی نیافته ام .

ششم : اینکه تا هر دو پای خود را در بهشت ندیده ام از عذاب خدا ایمن نباشم .

حضرت عیسی (ع) فرمودند : معلم اولین و آخرین همین هاست که آموخته ای .

 

همه انبیائ الهی چوپانی را تجربه کرده اند
 حک شد در خاطر رها در یکشنبه 87/5/20 و ساعت 4:24 عصر | حکاکی شما()

به بهانه سالروز میلاد با برکت قمر بنی هاشم و باب الحوایج حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام

..............................

مادر، ام البنین، چهار پسر داشته است، یکی از یکی زیباتر، رشیدتر، باصلابت تر و با شکوه تر.

سالهای سال پای این سروها نشسته است. هر چهار را به خون جگر آب داده است، پرورده است…

از میان این چهار، عباس، سر آنهاست؛ گل آنهاست و ماه آسمان آنهاست.

و اما عباس، تنها ماه آسمان خانه ام البنین نیست، ماه آسمان بنی هاشم است؛

راستی فرزندان حسین(ع)؛ سکینه و رقیه هم، او را عمو خطاب می کنند و او بال در می آورد از شنیدن این لفظ، آنقدر که از فراز دشمنان تا فرات پرواز می کند... ولی او حسین(ع) را برادر خطاب نمی کند

بدنها همه متناسب و تنومند، قدها همه رشید، دستها همه استوار و اجزای اندام همه موزون و بی عیب و نقص، و در میان این همه، برتری یافتن، ممتاز شدن و چون ماه نو مشارالیه همگان قرار گرفتن، کاری سخت است و چیزی افزون می طلبد.

و عباس دارنده این فزونی است؛ آنقدر که به هنگام عبور او از کوچه و بازار مدینه، همگان واله و شیدا و خیره می مانند و بعضی بی اختیار، «و ان یکاد» می خوانند.

«ماه بودن» بی همانند عباس، دوست و دشمن را هماره به تواضع واداشته است. دوست را از سر محبت و دشمن را از سر صلابت، خویش را از سر جمال و بیگانه را از سر جلال.

مادرش افتخار زنان بنی هاشم، ام البنین، و پدرش برترین پدر عالم، علی است(ع).

بنابراین عباس، برادر حسین(ع) است و هر دو فرزند علی مرتضایند(ع) و طبیعی است که یکدیگر را برادر خطاب کنند و حسین(ع) همیشه او را برادر می خواند و حسن(ع) نیز و زینب و ام کلثوم هم –علیهماالسلام.

اما عباس، هیچگاه حسین(ع) را برادر خطاب نمی کند و نه آن سه دیگر را، برادر و خواهر.

در مقابل حسین(ع) بال می گسترد و هر بار او را با الفاظی چنین می خواند:

- سید من! آقای من! مولای من ! امام من! فرزند رسول من!

و در مقابل زینب:

- بانوی من! سرور من! پیامبرزاده من!

و این یکی از ظرائف و شگفتی های «ادب» عباس است در مقابل حسین برادر، حسین رهبر و اهل بیت پیامبر علیهم السلام.

و همیشه در توجیه این ادب ظریف، پاسخی مودبانه تر و ظریف تر در آستین دارد:

حسین(ع)- جانم به فدایش- فرزند فاطمه(س) است، دختر پیامبر، و من فرزند فاطمه(س) نیستم. اگر چه مفتخرم به فرزندی علی(ع)، اما مادر او برترین زن عالم امکان است، فاطمه (س) است، من چگونه او را برادر بخوانم؟

یا باید او را تا خودم پایین بیاورم، یا خود را تا او بلند بشمرم و برادر خطاب کنم، حاشا که این هر دو خلاف ادب است و جسارت به ساحت مقدس حسین(ع).

راستی فرزندان حسین(ع)؛ سکینه و رقیه هم، او را عمو خطاب می کنند و او بال در می آورد از شنیدن این لفظ، آنقدر که از فراز دشمنان تا فرات پرواز می کند... ولی او حسین(ع) را برادر خطاب نمی کند.

اما در تمام طول عاشورا و در همه ارض کربلا فقط یک جا هست، یک لحظه هست که ناگاه لفظ برادر بر زبان عباس جاری می شود:

- اخی! ادرک اخاک!

برادر! برادرت را دریاب!

اینجا کجاست؟ این لحظه چه لحظه ای است؟

و عباس دارنده این فزونی است؛ آنقدر که به هنگام عبور او از کوچه و بازار مدینه، همگان واله و شیدا و خیره می مانند و بعضی بی اختیار، «و ان یکاد» می خوانند

این درست است که عباس، در این لحظه در نهایت استیصال است. دشمن او را محاصره کرده و فهیمده است که او قصد جنگیدن ندارد؛ فقط می خواهد مشک آب را، بار امید را، به مقصد خیمه ها برساند و این به دشمن جسارت بخشیده است؛ آنقدر که هر دو دست او را بریده اند، عمودی آهنین بر فرقش فرود آورده اند، مشک امیدش را متلاشی کرده اند، سر و رو و چشم و اندام او را، غرق تیر و نیزه ساخته اند و او را از اسب به زیر افکنده اند.

اینها همه درست، ولی هیچکدام سبب نمی شوند که عباس از آن ادب معهود خود عدول کند و حسین (ع) را برادر بخواند.

تنها یک چیز می تواند در آن لحظه غریب، عباس را مجاز یا وادار به اداری لفظ برادر کرده باشد و آن اینکه:

فاطمه- سلام الله علیها- در آن لحظه غریب، در آن محاق مظلومیت با سر و موی آشفته حضور یافته باشد، سرعباس را پیش از آنکه به زمین بیفتد، بر دامن گرفته باشد و گفته باشد:

فرزندم! پسرم! عباسم!

مادری فاطمه، فرزندی عباس ... جواز ادای لفظ برادر...

برادر! برادرت را دریاب!

منبع:

شجاعی، سید مهدی، ادب در کربلا

 


 حک شد در خاطر رها در چهارشنبه 87/5/16 و ساعت 8:2 صبح | حکاکی شما()

 به چه چیزی می نگری

گذشته یا آینده

مگر برایت فرقی هم می کند؟

برای خیلی ها که دانسته فرقی نمی کند

و برای خیلی های دیگر نا خواسته

و برای الباقی آدمها ...

چی بگویم

بی خیال
 حک شد در خاطر رها در سه شنبه 87/5/8 و ساعت 2:18 عصر | حکاکی شما()
<      1   2   3   4   5   >>   >
 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
زنجیره عشق
مدیریت بهره وری
[عناوین آرشیوشده]

بالا

طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

بالا